مدیریت

ارایه مطالب مدیریت

مدیریت

ارایه مطالب مدیریت

نفاق

نفاق و دورویی

 قال علی(ع): ایّاک و النّفاق فأن ذاالوجهین لایکون وجیهاً عند اللّه؛ (1)از نفاق و دورویی دوری کن، چرا که انسان دورو، پیش خداوند آبرومند نیست.»یکی از آفتها و خطرهای اجتماعی که ممکن است جامعه را به ویرانی و تباهی بکشد و پایه های وحدت اجتماعی را متزلزل سازد، آفت و آسیب بزرگی است به نام «نفاق و منافق» که در قرآن و روایات نسبت به این پدیده شوم اجتماعی هشدارهای جدّی و پی گیری داده شده است.»قرآن با لحن تند مؤمنان را از خطرهای منافقان برحذر می دارد و می فرماید:«هم العدّو فاحذرهم؛(2) (منافقان) دشمنان (اصلی) شمایند از آنان برحذر باشید.»در خطرناک بودن این گروه از مردم همین بس که قرآن مجید در چندین سوره به گونه تفصیلی و ریز اوصاف و شگردهای منافقان را مطرح کرده و آنها را به مؤمنان شناسانده است تا در دام و تورهای آشکار و پنهان آنها گرفتار نشوند.در آغاز سوره (بقره) حدود بیست آیه در ترسیم چهره مؤمنان و کافران و منافقان مطرح شده که 13 آیه از آن مربوط به جریان نفاقو منافقان است این نکته خود گواه بر این است که: شناخت این گونه دشمنان داخلی که قرآن از آنان به عنوان «ستون پنجم»(3) یاد کرده است برای جامعه ایمانی یک ضرورت و تکلیف مهم است. افزون بر این، هوشیاری نسبت به تاکتیک ها و موضع گیریهای گوناگون سیاسی اجتماعی آنان یک وظیفه عمومی و همگانی است.جریان نفاق نه تنها خود جریانی آلوده و کج راهه است، بلکه دیگران را نیز به آلودگی و بی راهه و بیماری می کشاند، از این رو امام علی(ع) در یک هشدار به جامعه دینی می فرماید:«احذروا اهل النفاق فأنهم الضالون المضلّون، الزّالون المزّلون، قلوبهم دویة و سحافهم نقیّه؛(4) از منافقان برحذر باشید، چه این که آنان هم گمراهند و هم گمراهگر، هم خود لغزیده اند و هم لغزاننده دیگرانند درونشان بیمار است و برونشان بی عیب و سالم می نماید.»اکنون که خطر نفاق و منافق روشن شد و معلوم گردید که یکی از هشدارهای مهم اجتماعی در فرهنگ دینی هشدار نسبت به جریاننفاق است لازم است پیرامون این مقوله و پدیده اجتماعی در چند محور مطالبی را ارائه دهیم تا خوانندگان عزیز نسبت به این آسیب بزرگ اجتماعی بصیرت و آگاهی بیشتری پیدا کنند و با شناخت چهره های رنگارنگ منافقان در دام های گسترده آنان که غالباً همراه با دانه است گرفتار نگردند.

 

واژه نفاق

 

«نفاق» در لغت راه زیرزمینی و پنهانی است به همین جهت در زبان عرب به تونل، نَفَق می گویند، یعنی راهی که پنهان است و ورودی و خروجی دارد.از این رو به یربوع موش صحرایی که در زیر زمین کانال می زند و از یک در وارد می شود و چنانچه خطری او را تهدید کرد از در دیگر که معمولاً نامرئی است فرار می کند نافقاء می گویند.(5)منافق از آن جهت که به نام اسلام وارد امت اسلامی می شود و در مواقع لزوم خود را از اسلام و مسلمانان بیگانه می سازد و از اسلام خارج می شود به این نام نامیده شده است.و این که قرآن «منافق» را فاسق نامیده است با عنایت به همین نکته ای است که به آن اشارت شد.تعبیر قرآن این است که:«انّ المنافقین هم الفاسقون؛(6) به درستی که منافقان همان فاسقان هستند.»فسق در لغت به معنای خروج رُطَب از پوست است، کسی که از چهارچوب آداب شریعت خارج شود گرچه اعتقاد به آن هم داشته باشد در فرهنگ قرآن به عنوان فاسق شناخته می شود بنابراین منافق و فاسق در یک چیز مشترکند و آن خارج شدن از پوسته دین و آداب شریعت است.البته فرق آن دو نیز در این است که در یک تصویر کلّی در رابطه با دین چهارگونه چهره را می توان ترسیم کرد:1ـ مؤمن آن که اعتقاد به دین دارد و باور او بارور به عمل است.2ـ کافر آن که از آغاز با دین و دینداری می ستیزد و حقیقت را می پوشاند.3ـ منافق کسیکه در ظاهر به دین و دینداری جلوه می کند ولی در باطن اعتقادی به دین و دستورات آن ندارد.4ـ فاسق و آن کسی است که از لحاظ اعتقادی عقاید دین را باور دارد ولیکن در مرحله عمل، پایبندی شایسته ای به دستورات دینی از خود نشان نمی دهد و در عمل خارج از دین حرکت می کند.

 

نفاق ویژگی انسان

 

شهید مطهری در این باره می نویسد که:«نفاق از مختصات بشر است، معمولاً در حیوانات اثری از نفاق یعنی دوچهرگی و دورویی دیده نمی شود، شاید خیلی به ندرت در بعضی از حیوانات زیرک چنین چیزی دیده شود، یعنی حیوان به حالتی بر ضد حالتی که داراست تظاهر کند، حیوان اگر خشم بگیرد آثار خشم در صدایش و حنجره اش ظاهر می شود، اگر خوشحال شود فوراً جُست و خیز می کند، اگر دردش بیاید ناله می کند، هر صدایی از حیوان یک نشانه واقعی است از حالتی که دارد و میان حالتش و آن صدا یا علامتی که از خود بروز می دهد اختلاف نیست.این انسان است که این قدرت را دارد که ممکن است با یک نفر در نهایت درجه دشمن باشد و در دلش حقد و کینه او را داشته باشد ولی وقتی با او بنشیند تظاهر به دوستی کند و با چهره باز برخورد کند. و اظهار خوشحالی و خوشوقتی نماید.اکثر تعارفاتی که در میان مردم معمول است نوعی نفاق است برای این که دروغ است، کسی به خانه می آید و صاحبخانه می گوید قدم روی چشم ما گذاشتید...اما همین که مهمان می رود، خلافش را می گوید و باطنش را ظاهر می کند. بشر به دلیل اینکه هوشش بیشتر و عقلش زیادتر است می تواند منافق گری و دورویی کند.هرچه انسانها بدوی تر هستند صریح ترند، یعنی فاصله میان درون و بیرونشان کمتر است، هرچه انسانها به طرف تمدن آمدند، برنفاقشان افزوده شد، یعنی فاصله میان این دو چهره شان زیاد شد....به گونه ای که باید گفت: «دنیای نفاق».(7)گواه بر این واقعیت را می توان تبلیغات رنگارنگ و خلاف واقعی رسانه های استکباری گرفت که گاه از کاه کوه می سازند و آنچنان رنگ و لعاب به یک مسأله کوچک می دهند که آن را فاجعه قرن می نامند و گاه مسائل حیاتی و انسانی را آنگونه پیش پا افتاده جلوه می دهند که گویی هیچ اتفاقی در دنیا صورت نگرفته است مانند کشتار بی رحمانه کودکان و مظلومان فلسطینی و مانند آن، باطن تمدن بشری در جهان امروز از لایه های تودرتو تشکیل شده است که بهترین نام را به گفته شهید مطهری می توان بر آن «دنیاینفاق» نهاد.

 

زرنگی یا نفاق

 

این که گفتیم حالت دورویی و نفاق یکی از مختصات انسان است و بشر می تواند با تصنع و ظاهر سازی بر خلاف آن چه در درون دارد تظاهر کند، به این معنا نیست که پس این خود کمالی است برای انسان که بتواند بین درونش و برونش دوگانگی ایجاد کند، بلی اصل قدرت بر استتار و رازداری در ذات خود کمال بشر است، اما به کارگیری آن در موارد ناپسند نوعی سوء استفاده بشمار می رود. یکی از رذایل اخلاقی این است که آدمی از این قدرت خدادادی استفاده نامناسب داشته باشد و آن را در راه فریب دادن و گول زدن مردم به کار گیرد.سوگمندانه بسیاری از مردم این کار را نوعی امتیاز برای خود می دانند و با نام زرنگی حالت نفاق به خود می گیرند و مردم را از حقیقت و واقعیت دور می سازند.برخی از مردم هم صداقت و صراحت و یک رویی را نوعی سادگی و عقب افتادگی می شمارند و بر این گمانند که با مکر و خدعه ونفاق و دورویی بهتر می توان زندگی کرد و پیش رفت، غافل از آن که اساس عالم هستی بر حقیقت استوار است نه بر مَجاز و نمی توان نظام راستین جهان را به بازی گرفت:فردا که پیشگاه حقیقت شود پدیدشرمنده رهروی که عمل بر مَجاز کردبازی چرخ بشکندش بیضه در کلاهزیرا که عرض شعبده با اهل راز کردصنعت مکن که هر که محبت نه راست یافتعشقش به روی دل در معنی فراز کرد

 

کتمان پسندیده

 

یاد آوری این نکته نیز لازم است که هرگونه کتمان و تو داری را نمی توان نفاق نامید. بشر بر اثر توانایی طبیعی که دارد چه بسا اسراری را در درون خود پنهان کرده و سالها مهر سکوت بر دهان زده و به کسی اظهار نمی دارد و چه بسا ظاهرش بر خلاف آنچه به آن رسیده است جلوه کند اما نام این نفاق نیست. این نوعی کتمان ممدوح است نفاق یعنی باطن بد و نیت بد را به قصد خدعه و فریب مردم، مخفی کردن، جو فروختن و گندم نمایی کردن.اما کتمان ممدوح آن است که: انسان به کمالاتی از لحاظ معنوی برسد که اگر مردم بر آن آگاهی پیدا کنند. ممکن است دست و پایش را ببوسند و او را فوق العاده احترام کنند و به زحمت بیاندازند ولی صاحب آن کمالات آنها را از نگاه مردم پنهان می دارد و بین خود و خدایش از آنها بهره می گیرد، این کجا و آن نفاق کجا؟ آری:آنکه را اسرار حق آموختندمهر کردند و دهانش دوختند

 

زمینه های نفاق

 

از لابلای متون دینی و از مطالعه آموزه های اسلامی چنین فهمیده می شود که بسیاری از رفتارها و گفتارهایی که در زندگی مؤمنان وجود دارد.زمینه ساز نفاق است و به تدریج در صورت تکرار آنان را به سمت و سوی این حالت منفی سوق می دهد و می کشاند.از آن جمله می توان به عناوین زیر اشارت کرد:خیانت در امانتدروغگویی در گفتارپیمان شکنی در رفتارخروج از حق در مقام ستیزه جوییناهماهنگی باطن و ظاهرچربیدن خشوع بدن بر خشوع دلنادیدن رفتار منفی خویش و خردگیری از دیگرانچاپلوسی و تعریف و تعارف بی جاسبکسری در رزق و روزیهای الهینهی کردن دیگران و نهی ناپذیری خویشافسوس خوردن بر انجام ندادن کار بدرفت و آمد به مساجدشان با اکراهتأخیر نماز از وقتو..........(8)

 

نشانه های نفاق

 

امام علی(ع) که امامی است که هم از جهات علمی و نظری نگاه کارشناسانه و تیپ های اجتماعی و انواع شخصیت های اجتماعی دارد، و هم در عمل سالهای سال گرفتار جریان شوم نفاق در زندگی فردی و اجتماعی خود بوده است، او با تمام وجود تار و پودنفاق و منافقان را درک کرده و به هویت اصلی آنان پی برده است. دانش و تجربه آن حضرت در این زمینه کلام فصل و سخن نهایی است که با ذکر نشانه های نفاق از زبان آن حضرت این بخش از هشدارها را با هشدار آن امام همام نسبت به نفاق و منافق به پایان می بریم:«شما را از منافقان برحذر می دارم، زیرا که آنان مردمانی گمراه و گمراه کننده اند. خود لغزیده اند و دیگران را می لغزانند، به رنگ های گوناگون و حالات مختلف در می آیند، با هر وسیله و از هر طریقی قصد (فریب و گمراهی) شما را دارند و در هر کمینگاهی به کمین شما می نشینند.دل هایشان بیمار است و ظاهرشان آراسته و تمیز، مخفیانه عمل می کنند و چون خزنده ای زهرناک آهسته می خزند و بی خبر زهر خود را می ریزند، شرح و بیانشان دارو و گفتارشان شفاست، اما کردارشان درد بی درمان است، به رفاه و آسایش مردم حسادت می ورزند و به آتش بلا و گرفتاری دامن می زنند و توصیه می کنند، در هر راهی به خاک هلاکت افکنده ای، و برای نفوذ در هر دلی وسیله ای و برای هر غم و اندوهی اشک های(دروغین) دارند. مدح و ستایش به هم قرض می دهند و از یکدیگر انتظار پاداش دارند اگر چیزی بخواهند پافشاری می کنند و اگر سرزنش کنند پرده دری می نمایند. و اگر حکم کنند زیاده روی می ورزند، در مقابل هر حقی باطلی در چنته دارند و در برابر هر راستی کژی و برای هر زنده ای قاتلی و برای هر دری کلیدی و برای هر شبی چراغی (آماده دارند).چشم نداشتن و بی نیازی راه دستآویز طمع قرار می دهند تا از این راه بازار خود را داغ کنند و کالاهایشان را رونق بخشند، می گویند و ایجاد شبهه می کنند، وصف می کنند و حقیقت را وارونه جلوه می دهند.راه (ورود به مسیر باطل) را آسان کنند و تنگه (آن را) کج و دشوار می سازند(تا افراد به راحتی قدم به راه باطل گذارند و در پیچ و خمهای آن سرگردان شوند و بیرون شدن از آن برایشان ناممکن یا دشوار شود).اینان دار و دسته شیطانند و زبانه های انبوه آتش.«آنان حزب شیطانند و بدانید که حزب شیطان همان زیانکارانند.»(9

حسد چیست؟


چگونه با حسد مقابله کنیم؟

حسد روحیه ی خواری و خود کم بینی است که به دنبال آن فرد آرزو می کند که نعمتی را که فرد دیگر دارد، نداشته باشد.

 برای درمان این روحیه راهکارها زیر پیشنهاد می شود:1. تفکر در مورد ضررهایی که حسد بر روح و روان، دین و آخرت دارد.2. تقویت ایمان نسبت به ذات حق تعالی.3. انجام دادن رفتارهای خلاف مقتضای حسادت.4. دعا و راز و نیاز با ذات حق تعالی، که بهترین و موثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری ها روحی و روانی است.

پاسخ تفصیلی

برای پاسخ به پرسش ریشه های حسد و شیوه های درمان آن، دانستن مطالب زیر لازم است:

 تعریف حسد؛ فرق حسد با غبطه و غیرت؛ ریشه های پیدایش حسد، شیوه های از بین بردن آن.

 تعریف حسد: حسد روحیه خواری و خود کم بینی است که فرد حسود در خود می بینید که به دنبال آن آرزو می کند که نعمت واقعی یا خیالی را که فرد دیگر دارد، نداشته باشد، حال چه آن نعمت واقعی یا خیالی را خود داشته باشد و یا نداشته باشد یا به او برسد یا نرسد [1] .

 حسد آثار بسیار بدی در زندگی انسان دارد امام علی (ع) در باره آثار حسد می فرماید:

 حسد سر چشمه عیب هاست.انسان حسود همیشه مریض است. حسد زندگی را بر انسان سخت می کند.و... [2]

 امام جعفر صادق (ع)فرمود : همانطور که آتش هیزم را می خورد (از بین می برد) حسد هم ایمان را می خورد [3]

برای مبارزه با حسد باید ابتدا آنرا شناخت و آن را از امور دیگر تمیز داده و با آن به ستیز برخاست.

 فرق حسد با غبطه: غبطه روحیه ای است که در پی آن فرد می خواهد نعمت و کمالی را که دیگری دارد، مثل آن را داشته باشد، بدون آن که آرزوی نابودی آن را در دیگری بنماید. [4]

 

فرق حسد با غیرت: غیرت روحیه ای است که به دنبال آن، فرد خواهان نداشتن زشتی و بدی از فرد دیگری است. [5]

ریشه های پیدایش حسد: [6]

 پیدایش حسد، عوامل گوناگونی دارد که هر یک به تنهایی هم می توانند باعث پیدایش حسد شوند، لذا بسته به کمی یا زیادی این عوامل، حسد زدایی از سختی و آسانی برخوردار است. اینک برخی از آن عوامل را تذکر می دهیم:

 1. خباثت و زشتی باطنی: روحیه عده ای این گونه شکل گرفته است که نمی توانند دارایی مادی و معنوی را در دیگری ببینند.

 2. احساس تهی بودن و خواری کردن [7] : یعنی چون در خود احساس خواری و کوچکی می کند، نمی تواند کمال یا خوبی ای را در دیگری ببیند.

 3. روحیه خود خواهی و خود ستایی: چون می خواهد فقط خودش مورد ستایش باشد و مشهور گردد، نابودی عوامل آنها را در دیگری خواهان است.

 4. روحیه دشمنی: چون نسبت به فرد مورد حسادت، دشمنی دارد، نمی خواهد دارایی ها و زیبایی های او را ببیند.

شیوه های درمان حسادت: [8]

1. فکر کردن در ضررهایی که حسد بر روح و روان دارد: چون حسود همواره در غم و غصه خواهد بود، زیرا نعمت های الاهی نسبت به دیگران هم همیشگی است و هم بی شمار و او در این آتش نگرانی و افسردگی می سوزد.

 2. فکر کردن در مورد ضررهایی که معصومین (ع) برای دین و آخرت حسود بیان کردند که برخی از آنها را بیان می کنیم: حسد آفت دین، از بین برنده ایمان، باعث خروج از ولایت و دوستی ذات حق تعالی، دشمنی با کارهای خداوند، موجب عدم قبولی طاعت و توبه و شفاعت، و از بین برنده خوبی ها و منشأ بسیاری از گناهان است. [9]

 3. تقویت ایمان نسبت به ذات حق تعالی و صفات و افعال او،حسن ظن به خداوند و این که او هر دارایی، خوبی و زیبایی روحی و دنیوی و اخروی که به هر فردی داده است به خاطر رحمت، عدالت، حکمت و امتحان می باشد و بداند که اگر فردی از آنها بی بهره است بر اساس حکمتهای الهی مانند امتحان و یا بالابردن درجات روحی و اخروی و...است.

 

4. بدست آوردن روحیاتی که در ضدیت با منشأ حسد هستند؛ یعنی به جای زشتی باطنی، پاکی و گستردگی درونی داشته باشد. به جای احساس تهی و کوچکی از دارایی دیگران، عزت و کرامت نفس داشته باشد؛ به جای خود خواهی و خود ستایی، خدا خواهی، خداشناسی و فروتنی؛ و به جای دشمنی، دوستی با دیگران را پیشه خود سازد.

 5. رفتاری خلاف مقتضای حسادت انجام دهد: به جای نگرانی خوشحالی؛ به جای ترش رویی، خوش رویی و به جای بدگویی، تعریف نماید به گونه ای این نوع رفتار ها ادامه یابد که مایه دوستی و مهربانی شود.

 6. راز و نیاز داشتن با ذات حق تعالی، که هم بی نیاز است و هم بی نیاز کننده؛ راز و نیاز ، بهترین و موثرترین شیوه برای از بین بردن بیماری ها روحی و روانی مثل حسادت می باشد. امام سجاد زین العابدین و سید الساجدین (ع) در راز و نیازش با ذات حق تعالی،عرضه می دارند: خداوندا به تو پناه می برم از طوفانی شدن حرص و شعله ور گردیدن خشم و غالب شدن حسادت [10] . ( [11] )

 [1] چهل حدیث امام خمینی ره، ص 105، معراج السعادة مرحوم نراقی، ص 347، کیمیایی سعادت غزالی، ج 2، ص 126.

[2] مستدرک‏الوسائل ج : 12 ص : 21

[3] الکافی ج : 2 ص : 306حدیث:1و2 . عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ الْحَسَدَ یَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ

[4] معراج السعادة، ص 347؛ در خصوص ارزش غبطه رجوع شود به کتب اخلاقی و تفاسیر قرآن ذیل آیات

پارتی بازی امام خامنه ای در زمان ریاست جمهوری


 یکی از روزها زمانی که آیت الله خامنه ای، رییس جمهور وقت، از ساختمان ریاست جمهوری خارج می شد، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.

صدا از طرف محافظ ها بود که دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی می گفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم.» رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟»

پاسدار گفت: «نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو.» پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد، سریع جلوی ایشان رفت و گفت: «حاج آقا شما وایسید، من می رم ببینم چه خبره»

کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت: «حاج آقا! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره. بچه ها می گن با التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط می خوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم، حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم»

رییس جمهور گفت: «بذار بیاد حرفش رو بزنه. وقت هست.»

پسرکی 12-13 ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان، خودش را به رییس جمهور رساند. صورت سرخ و سرما زده اش، خیس اشک بود. هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: «سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت: «سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد.

رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت: «اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را» ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: «شما اسمت چیه پسرم؟»

پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود، با هیجان و به ترکی گفت: «آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»

آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت و گفت:‌ «افتخار دادی پسرم. صفا آوردی. چرا این قدر زحمت کشیدی؟ بچه ی کجای اردبیل هستی؟» مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت: «انگوت کندی آقا جان!» رییس جمهور پرسید: «از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تند گفت: «بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم.» آقای خامنه ای گفت: «خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»

مرحمت گفت: «آقا جان! من از ادربیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم.» رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرد و گفت: «بگو پسرم. چه خواهشی؟»

-آقا! خواهش

-آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!

-چرا پسرم؟

مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایین انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت: «آقا جان! حضرت قاسم(ع) 13 ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 ساله م است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم! هر چه التماسش می کنم می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم. اگر رفتن 13 ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم(ع) را چرا می خوانند؟»

حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید. رییس جمهور دلش لرزید. دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و حالا هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید.

رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش. بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید.»

آقای خامنه ای خم شد، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت: «ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان.»

جمله مرحمت در ارتباط با روضه حضرت قاسم علیه السلام موجب شد، آقا طی دستخطی که مطابق متن زیرمرقوم فرمودند اجازه حضور این نوجوان در جبهه بدهند:

 "مرحمت عزیز می تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود. امضا: سیدعلی خامنه ای، رئیس جمهور"

 کمتر از سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند ولی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی حکم می آورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالازاده رفت در لیست بسیجیان لشکر 31 عاشورا.

با این اجازه مرحمت عازم جبهه شد. و سرانجام در 21 اسفند سال 1363 «مرحمت» در عملیات بدر به جوار «رحمتِ» الهی پرکشید و شهیــد شد.

  شهدا شرمنده ام .....  رهروان شهدا_انصارولایت

خشکسالی ایران از نگاه روزنامه تایمز

ایران هفت هزار ساله تا بیست سال دیگر از بی آبی نابود خواهد شد !!!

 

روزنامه ی تایمز مالی در مقاله ای با عنوان « ایران خشک شد » مینویسد که ایران هفت هزار ساله تا بیست سال دیگر از بی آبی و خشکسالی نابود خواهد شد و از آن بیابانی به جای خواهد ماند که هیچ گیاه و جانداری زندگی در آن را نخواهد داشت ، نویسنده مقاله که مهندس آب و کارشناس محیط زیست است سه شریک جرم در نابودی آب ایران را عوامل طبیعی (خشکسالی) ، حکومت و مردم ایران میخواند .

جرم نظام و دولتش به خاطر عدم کارشناسی ، ناتوانی در برنامه ریزی در :

 

 1 - بهره بری و ذخیره سازی آبهای کشور

2 - سیاست های نادرست و کم بها بودن آب در ایران

3 - کشاورزی سنتی و غیر حرفه ای و هدر دادن آب که ضرر آن بیش از سودش می باشد

4 - نابودی فناوری سنتی ( کاریز / قنات ) که ایران هخامنشی مخترع آن بوده و در زمینه ی مهندسی آب ایرانیان پیشتاز آن در جهان بوده بوده اند

 

و سرانجام مردم ایران به خاطر بهره وری نادرست و به هدر دادن آبهای کشور

 

نویسنده مقاله هشدار میدهد هر روزی که میگذرد ایران یک روز به مرگ و نیستی نزدیکتر میشود.        و اگر بزودی برنامه ای درست و کارا از سوی مسوولان گرفته نشود و نیز مردم ایران از به هدر دادن آب خودداری نکنند ، مرگ ایران هفت هزار ساله تا بیست سال آینده قطعی خواهد بود .

 

خواهشمندیم برای امر فرهنگ سازی این نوشته را به اشتراک بگذارید که این مسئله بسیار نگران کننده و مهم می باشد ، شاید که مردم از بهدر دادن آب در کشور خودداری کنند و هر گامی هر آنچه که کوچک باشد هنوز گامیست به سوی رهایی...