مدیریت

ارایه مطالب مدیریت

مدیریت

ارایه مطالب مدیریت

کمپین 6 سینماگر نامی ایرانی در حمایت از توافق‌ هسته‌ای


شرق: «هیچ‌توافقی بدتر از عدم‌توافق نیست»، این شعار کمپینی است که توسط شش‌سینماگر شناخته‌شده ایرانی راه‌اندازی شده و هدفش حمایت از توافق هسته‌ای ایران و «1+5» است. آذرماه همزمان با آخرین ماه سال 2014، گروه مذاکره‌کننده ایران و غرب در آخرین سکوی مذاکراتی حضور می‌یابند. هر چند این مذاکرات در یک سال گذشته با جدیت تمام بر سر مسایل هسته‌ای ایران انجام شده و دوطرف برای توافق خوشبینند، اما توافق نهایی و احتمال تمدید مذاکره و نتایج احتمالی مذاکره بعد از تمدید، هنوز در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. اکنون، سینماگران مستقل ایرانی که نسبت به رخدادهای ملی بی‌تفاوت نیستند، بعد از راه‌اندازی کمپین‌های «نه به کشتن» و «نه به تحریم ایران» حالا در قالب جمع شش‌نفره‌ای از شناخته‌شده‌ترین فیلمسازان ایرانی دست به دست هم داده‌اند و با راه‌اندازی صفحه‌ای در فضای مجازی می‌کوشند تا افکار عمومی جهانی را به حمایت از توافق هسته‌ای ‌برانگیزانند. عباس کیارستمی، اصغر فرهادی، مجید مجیدی، رخشان بنی‌اعتماد، رضا میرکریمی و محمدمهدی عسگرپور، شش هنرمند ایرانی هستند، که با راه‌اندازی صفحه‌ اینترنتی http://no2nodeal.com و صفحاتی در «فیس‌بوک» و همچنین هشتگی در «توییتر» از کمپینی صحبت کرده‌اند که خواستار رسیدن مذاکره‌کنندگان به توافق هسته‌ای است. این شش سینماگر؛ شناخته‌شده‌ترین فیلمسازان ایرانی هستند که در کارنامه هنری خودشان از جایزه اسکار گرفته تا جایزه نخل طلایی کن و شیر طلایی ونیز و یوزپلنگ لوکارنو و...، را دارند. آنها در محافل فرهنگی- هنری و حتی سیاسی جهان چهر‌ه‌های معتبری هستند و حالا با درخواست از مذاکره‌کنندگان خواستار این شدند مذاکرات را به توافقی برسانند که به نفع مردم ایران باشد. این گروه در شعارشان تاکید کرده‌اند که هیچ توافقی بدتر از عدم توافق نیست. حل بحران سیاسی و تعلیق همه تحریم‌ها یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های این هنرمندان است که البته پیش از این هم بارها از آن صحبت کرده بودند. آخرین نمونه‌اش صحبت‌های رخشان بنی‌اعتماد در نشست مطبوعاتی فیلم «قصه‌ها» در ونیز بود که بازتاب زیادی هم داشت. کیارستمی در کمپین «نه به تحریم» هم حضور داشت. فرهادی پیش از این هم از ایجادکنندگان اصلی کمپین «نه به کشتن» در زمانی بود که اسراییل زیر نگاه خیره جهان آشکارا کودکان و مردم غزه را به خاک و خون کشید؛ کمپینی که فیلمسازان و چهره‌های شناخته‌شده‌ای چون خاویر باردم به آن پیوستند. رخشان بنی‌اعتماد، مجید مجیدی، رضا میرکریمی و محمدمهدی عسگرپور پیش از این‌بارها درباره پایان تحریم‌ها صحبت کردند. در یکی از پست‌های منتشرشده کمپین این سینماگران آمده: تحریم‌ها به مردم معمولی ضربه می‌زند نه برنامه‌های هسته‌ای و در ادامه از مخاطبان خواسته‌اند در حمایت از به‌نتیجه‌رسیدن توافقات هسته‌ای به این کمپین بپیوندند. مذاکرات هسته‌ای تا ماه نوامبر ادامه خواهد داشت و دور بعدی تا دو، سه‌هفته دیگر شروع شود.


 

 

ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﺸﺪﻩ ﺷﻮﺍﺭﺩﻧﺎﺩﺯﻩ ‏( ﻭﺯﯾﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺧﺎﺭﺟﻪ ﻭﻗﺖﺷﻮﺭﻭﯼ ‏)ﺍﺯ ﺩﯾﺪﺍﺭﺵ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ‏(ﺭﻩ ‏)


ﻣﻘﺎﻣﺎﺕ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺍﻗﺎﻣﺘﮕﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻧﺪ. ﺣﯿﺮﺕﻣﻦ ﺍﺯ ﻭﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﯾﮏ ﮐﻮﭼﺔ ﺗﻨﮓ ﻭ ﺑﺎﺭﯾﮏ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ. ﺩﺭﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﭼﺔ ﺗﻨﮓ ﺑﻪ ﺑﺎﻏﯽ ﺑﺰﺭﮒﻣﺸﺎﺑﻪ ﺑﺎﻍﻫﺎﯼ ﺳﺮ ﻣﺴﯿﺮ ﻣﻨﺘﻬﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﻭﺭﻫﺒﺮ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﺮﺳﺮﺍﯼ ﻣﺠﻠﻞ ﺑﺒﯿﻨﻢ . ﻫﯿﭽﮑﺲﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺗﻌﺠﺐ ﻭ ﺣﯿﺮﺕ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﺪ . ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﺕ ﮐﻪﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺷﻮﮎ ﻋﺮﻕ ﮐﺮﺩﻡ . ﺑﻪ ﺍﻃﺎﻗﯽ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﺎﯾﺪ 3×4ﻭﺭﺍﺩ ﺷﺪﯾﻢ. ﺑﻪ ﺳﯿﺎﻕ ﭘﺮﻭﺗﮑﻞ ﺷﻮﺭﻭﯼ ﺳﺮﭘﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﯾﻢ ﮐﻪﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺳﺮﺍ ﺭﻫﻨﻤﻮﻥ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﮔﻤﺎﻧﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﺍﻃﺎﻕﻧﮕﻬﺒﺎﻧﯽ ﺑﻮﺩ .ﺑﯿﺶ ﺍﺯ 5 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺳﺮﭘﺎ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﯾﻢ ﺗﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﯼ ﮐﺎﺭﮔﺮﺩﺭ ﯾﮏ ﺳﯿﻨﯽ ﭼﺎﺋﯽ ﮐﻤﺮﻧﮕﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺗﻌﺎﺭﻑ ﮐﺮﺩ. ﻣﻦﻧﻤﯽﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺩﺭﺳﺘﯽ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﺎﺭﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭﺑﯽﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﭼﺎﺋﯽ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺳﺮﭘﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ . ﺗﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺍﻣﺎﻡﺧﻤﯿﻨﯽ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﻔﯿﺪﯼ ﺑﺮ ﺗﻦ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﮐﻼﻩ ﺳﯿﺎﻫﯽﮐﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﺮ ﺳﺮﺵ ﺩﯾﺪﻩﺍﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺍﻃﺎﻕ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼﻧﺸﺴﺘﻦ ﻣﺎ ﺗﻌﺎﺭﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻧﺎﭘﻪ ﻧﺸﺴﺖ. ﺍﻭﺣﺘﯽ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻫﻢ ﺳﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺷﺎﺭﻩﺍﯼ ﯾﺎ ﺍﻟﺘﻔﺎﺗﯽ ﺑﻠﻨﺪﻧﮑﺮﺩ.ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﭘﺎﺭﭼﻪﺍﯼ ‏( ﺷﻤﺪ ‏) ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﻭﯼ ﭘﺎﻫﺎﯼﺧﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ. ﺑﻪ ﻭﺯﯾﺮﺧﺎﺭﺟﺔ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩﺍﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺑﻪﻣﻦ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭘﯿﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ. ﻣﻦ ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭﺧﺸﮏ ﻭ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺭﺍﺣﺖﻧﺒﻮﺩﻡ ﺯﺍﻧﻮﯼ ﺭﺍﺳﺘﻢ ﻣﯽﻟﺮﺯﯾﺪ . ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﺮﺯﺵ ﺭﺍ ﺍﺯﭼﺸﻢ ﺗﯿﺰﺑﯿﻦ ﺩﯾﭙﻠﻤﺎﺕﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ ﻭ ﺷﻮﺭﻭﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﻢﮐﻒ ﭘﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻓﺸﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺩﻭﭘﺎﯾﻢ ﺑﻼﺍﺭﺍﺩﻩ ﻣﯽﻟﺮﺯﺩ ﻭ ﺍﻭﺭﺍﻕ ﻫﻢ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻟﺮﺯﻩﺩﺭﺁﻣﺪﻩﺍﻧﺪ.ﺩﺭ ﻓﺎﺻﻠﺔ ﻫﺮ ﺟﻤﻠﻪﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻣﯽﺷﺪ ﻣﺠﺎﻟﯽ ﻣﯽﯾﺎﻓﺘﻢﺗﺎ ﺣﺎﻻﺕ ﺻﻮﺭﺕ ‏( ﻣﯿﻤﯿﮏ ‏) ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻧﺪﺍﺯ ﮐﻨﻢ ﺗﺎ ﺗﺄﺛﺮ ﺍﻭﺭﺍ ﺍﺭﺯﯾﺎﺑﯽ ﮐﻨﻢ. ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻪﺍﯼ ﻣﺒﻬﻢ ﺧﯿﺮﻩﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻩﻫﺎﯼ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺑﻪﻃﺮﻑ ﻣﻦ ﺧﯿﺮﻩ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﺋﯽ ﺑﮕﺮﯾﺰﻡ. ﻧﮕﺎﻩﻫﺎ ﺑﺴﯿﺎﺭﺳﻨﮕﯿﻦ ﻭ ﻧﺎﻓﺬ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﭘﯿﮑﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺧﺸﯿﺘﯽ ﮔﺮﺍﻥ ﺳﺎﻃﻊﻣﯽﺷﺪ.ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﻇﻬﺎﺭ ﺗﻌﺎﺭﻓﺎﺕ ﮔﻮﺭﺑﺎﭼﻒ ﻭ ﻧﮑﺘﻪﻫﺎﯼ ﻣﻬﻢ ﭘﯿﺎﻡﻭﯼ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﺮﺟﻤﺔ ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻨﺪ ﻭ ﺍﺑﺮﺍﺯﺁﺭﺯﻭﯼ ﺳﻼﻣﺖ ﻭ ﻃﻮﻝ ﻋﻤﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺭﺷﺘﺔ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻣﯽﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﭘﻨﺠﺮﻩﺍﯼ ﺑﻪ ﺭﻭﯼﺷﻤﺎ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯿﺪ . ‏«ﺍﻥ ﺷﺎ ﺍﻟﻠَّﻪ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎﺷﻨﺪ،ﻭﻟﻰ ﺑﻪ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻣﻯﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺟﻠﻮﻯ ﺷﻤﺎ ﯾﮏﻓﻀﺎﻯ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺑﺎﺯ ﮐﻨﻢ. ﻣﻦ ﻣﻯﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﺍﻯ ﺑﻪﺩﻧﯿﺎﻯ ﺑﺰﺭﮒ، ﯾﻌﻨﻰ ﺩﻧﯿﺎﻯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎﻯ ﺟﺎﻭﯾﺪﺍﺳﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻗﺎﻯ ﮔﻮﺭﺑﺎﭼﻒ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﺎﯾﻢ ﻭ ﻣﺤﻮﺭ ﺍﺻﻠﻰﭘﯿﺎﻡ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ. ﺍﻣﯿﺪﻭﺍﺭﻡ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺍﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻨﻪﺗﻼﺵ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ. ‏»

ﺍﯾﺸﺎﻥ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺑﺮﺧﺎﺳﺖ ﻭ ﻣﺜﻞ ﻭﺭﻭﺩ ﺩﺭ ﺧﺮﻭﺝﻫﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﻭ ﻓﺸﺮﺩﻥ ﺩﺳﺖ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﻃﺎﻕﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ . ﻭﺯﯾﺮﺧﺎﺭﺟﺔ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﻃﺮﺍﻓﯿﺎﻧﺶ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪﻫﺎﯾﯽﺩﺭ ﺻﺪﺩ ﺗﻠﻄﯿﻒ ﻓﻀﺎ ﻭ ﺗﻌﺪﯾﻞ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺭﺣﺎﻟﯽﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﻮﺩﻡ، ﻓﻘﻂ ﻣﺘﺤﯿﺮﺑﻮﺩﻡ . ﻣﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﺧﻮﺷﻮﻗﺖﺑﻪ ﺷﻤﺎﺭ ﻣﯽﺁﻭﺭﻡ.