مدیریت

ارایه مطالب مدیریت

مدیریت

ارایه مطالب مدیریت

تحلیلی بر روابط دختر وپسر


مقدمه

امروز نظاره گر هستیم که گرایش دختران وپسران وبرعکس یا به قول معروف روابط دختر وپسر در کشور در حال گسترش است. اگر درسالیان گذشته شاهد بودیم که درصد کمی از آنها با هم ارتباط داشتندولی اکنون روز به روز این ارتباط بیشتری می شود .گویا کسی فکرش را نمی کند که چه آتش ویرانگر وخانمان سوزی جامعه ی ما راتهدید می کند0.

در چندسال اخیر روابط میان دختر وپسر به صورت یک مشکل حاد در آمده است خانواده از یک طرف ومتولیان تعلیم وتربیت از طرف دیگر با این مساع روبرو هستند که چگونه این معضل را طوری را حل نمود که در زمان مناسب ارتباط منطقی واساسی بوجود آید.

دختری که عزت ،شان ومنزلت خود را زیر پا گذاشته وبه پسری علاقه نشان می دهد وبا تلفن ،رفت وآمد در پارک ،رستوران هاوغیره رابطه دوستی برقرار می کند پس از چند با طرد شدن از طرف پسر دچار سرخوردگی وشکست شخصیتی می شود تا آنجا که حس انتقام نسبت به جنس مرد پیدا می کند.

علت وابستگی دختر به پسر

بد نیست بعضی وقت ها ما مردها از خود بپرسیم برای چه هدفی این همه زحمت می کشیم ؟ این همه رنج وگرفتاری برای چیست؟ مگرنه این است که می خواهیم یک زندگی شیرین وآرام در کنا ر همسر وفرزندان خود داشته باشیم؟

باور کنید یا نمی دانیم پدر هستیم یا تمی خواهیم پدر باشیم وگرنه وظایف پدری فقط تامین زندگی خوراک وپوشاک نیست که کلی هم منت میگذاریم که زحمت می کشیم .میخواهم در این جا واقعیتی را بیان کنم که امیدوارم به خوبی وبا فکری عمیق مورد تجزیه وتحلیل قرار گیرد.

طی تحقیقی وبررسی هزاران دختر به این نتیجه رسیدیم که دختر نیاز به عاطفه پدری دارد . هر انسانی به واسطه عواطفی که دارد باید از دو جنس مونث ومذکر دریافت داشته باشد. مثال اگر در بدن انسان دو لیوان خالی باشد یکی از انها باید از طرف جنس مونث پر گردد ودومی از جنس مذکر چون این جنس دختر است ، لیوان اول از طرف مادرش تامین می گردد واگر مادرش دچار گرفتاری باشد از طرف عمه، خاله ودر نهایت دوستان همم جنس خود این مسئله تحقق می یابد اما در این بخش حائز اهمیت است نقش پدری است یا پر کردن لیوان مذکر است .اگر شما بگویید کار دارم من حوصله ندارم چه کسی باید این محبت را به دختر شما منتقل کند؟

دختری از یکی از روستا های ایران دانشجوی من بود .پسران زیادی دوست داشتند فقط در مورد ازدواج با او صحبت کنند ولی او چنان برخورد می کرد که هیچ یک از پسران جرات نمی کردند حتی صحبت عادی با او بکنند .یکی از پسرها دارای ماشین ومال منال بود وحتی در یکی از رشته های خوب دانشگاه مشغول تحصیل بود از من خواهش کرد تا به ایشان بگویم که فلانی می خواهد باشما ازدواج کنند فقط یک کلمه آری یا نه بگویید. وقتی من موضوع را مطرح کردم گفت هرکسی می خواهد باشد بهترین ماشین، بالاترین سرمایه وبهترین رشته راداشته باشد من دختر روستایی به خودم اجازه نمی دم حتی یک کلمه بااوصحبت کنم .وقتی دلیلش را پرسیدم :گفت این جوان باید بداند یک دختر آن قدر بزرگواری وکرامت وعزت وشرافت دارد که نباید درکوچه وخیابان از او خواستگاری کنند .من امانت پدرم هستم وهیچ وقت خیانت نمی کنم .پدرم روی زمین کشاورزی ،زحمت میکشد ،عرق می ریزد ،مادرم تلاش میکند آن وقت من به این راحتی بایک پسر حرف بزنم؟

این مسئله آنقدر برام جالب بود که طی مسافرتی به خانه ایشان رفتیم.وقتی رفتار بسیار ساده وبا صداقت پدرش را با دختر دیدم به این مسئله پی بردم که واقعا این دختر هیچ گونه گرسنگی عاطفی ندارد.اما هستند دخترانی که ده ها پسر رادر کنار خود جمع می کنند تاخودشان را نشان دهند .پس پدر عزیز در چهار چوب اسلام به دختران خود محبت کنید، مگر شما بالاتر از پیامبر اکرم هستید که فرمودند فاطمه پاره تن من استواز طرفی دست های دخترش رابوسیدند؟ چه اشکالی دارد؟

بگذارید آینده را بهتر ببینند

منظور از این عبارت این نیست که عینکی برای او بخرید تا آینده را ببیند بلکه منظور این است که واقعیت های موجود در اطراف خود رازیباتر ببیند، شما برای تحصیلات فرزند خود بهترین مدرسه ها را انتخاب می کنید وبهترین لوازم را می خرید چون دوست دارید اینده تحصیلی دخترتان بسیار درخشان باشد.حال آینده زندگی فرزندتان را چگونه مهیا میکنید آینده شخصیت او رادر کدام مدرسه خواهیدساخت ؟کدام مدرسه می تواند اعتماد بنفس بالا وبا عزت نفس رادر شخصیت او شکل دهد؟

کرد مردی از سخن دانی سوال

حق وباطل چیست ای نیکو مقال

گوش را بگرفت وگفت این باطل است

چشم حق است ویقینش حاصل است

بنابراین بچه ها آنچه را می بینند بهتر باور می کنند پس هیچ وقت نزد فرزندان خود همسرانتان را تحقیر نکنید فکر آینده فرزندان خود باشید ودست انتقام طبیعت رادور ندارید.

پیامبر می فرماید : بهترین مردان شما کسی است که برای زنان ودخترانش بهتر باشد.

آقای پرومودباترا در کتاب تربیت دختران دانا چنین می نویسد : بهترین کاری که یک پدرمی تواند برای دخترش انجام دهد این است که به مادرش احترام بگذارد.

بادخترانتان مثل یک دوست باشید

در روابط دوستانه انسانی درددل ها گفته می شود پوشیده ترین راز ها کشف می شود وگاه آن قدر وابستگی ها زیاد می شود که شاید دو دوست هر روز بخواهند با هم حرف بزنند حتی عاشق همدیگرشوند. با فرزند خود رابطه دوستی داشته باشید حرف هایتان را به هم بگویید باهم راز ونیاز کنید ولی هرگز در خصوص راز ها آن ها را به ابزار تبدیل نکنید.

در تمام مکاتب وفرهنگ ها وقتی می خواهند ویژگی یک انسان خوب را معرفی کنند می گویند خلوص نیت وصداقت دارد این خصوصیت واقعا در گران بهایی است .هیچ گاه به خاطر توجیه کار هایتان به فرزندانتان دروغ نگویید ،تظاهر نکنید ،اهل نصیحت وموعظه نباشید چون بچه ها خیلی سریع متوجه می شوندکه از اعماق وجود شما چه بر می خیزد.

بهترین لحظات خوشی را از او نگیرد.

اگر می خواهید یک دختر خوشبخت داشته باشید هرگز فکر نکنید که بهترین کلاس ها ،بهترین مدرسه ها یا آموزش ها ی اجباری اورا خوشبخت می کند او پیش از هر چیز نیاز دارد با شما بگویید بخندد ودر کنار شما باشد.

پدری تعریف می کرد که هر شب دخترم موقعی که ما مشغول صحبت با همسرو افراد دیگر بودیم مشغول انجام تکالیف بود وخیلی پزمرده بنظر میرسید تا عاقبت یک روز برای من نامه ای نوشت که بابا کی من مثل شما می شوم تا از سر کار بیایم وتکالیف نداشته باشم ومثل شما بنشینم وبا هم حرف بزنیم واز دست تکالیف راحت شوم .اگرچه این حرف جمله بیش نیست ولی این که دختری آرزو دارد روزی بزرگ شود وتکلیف شب نداشته باشد پس معلوم میشود او در رنج است واین زمان برایش به سختی سپری میشود.

بگذارید دخترتان فراتر از آنچه که هست فکر کند .

در بعضی از خانواده هافقط تنها کاری که دختر انجام میدهد این است که درس بخواند ودیگر هیچ کاری انجام ندهد وخانواده هرگز اجازه دخالت کردن وتجربه کردن در زندگی را به او نمی دهد در این صورت او مسلما نمی تواند یک زن موفق برای آینده خود باشد.الفبای زندگی را به دختر خود بیاموزید بگذارید بعضی وقت ها غذا درست کند ،ظرف ها را بشویید، قبض ها را پرداخت کند ،حساب بانکی داشته باشد،بعضی مواقع اورا باخود سر کار ببرید تا زحمات شما را از نزدیک لمس کند.

برای دختران خود ارزش قائل باشید

شاید برا بعضی افراد بی تفاوتی در منزل یک عادت باشد واصلا برایشان مهم نباشد که فرزندی دارند یا خیر؟

صبح بیدار می شوند وسر کار خود می روند ،بعدازظهر هم به خانه بر می گردند ولی وقتی اوضاع خراب باشد تازه از خواب بیدار می شوند آنقدر ارزش گذاری شما برای دخترتان مهم است که شاید اصلا فکر ان را نکرده باشید.

در یک آموزشگاه دخترانه هنگام انتخابات انجمن اولیا ومربیان از اولیا دعوت می کردند که برای این منظور کاندید شود.ناگهان پدری با سرعت دوید وعاجزانه از حضار تقاضا کرد که به او رای بدهند، وقتی دوباره تقاضای رای کرد عده ای اورا به تمسخر گرفتند .ناگهان کارتی از جیب در آورد که نشان می داد او متخصص قلب است . وقتی علت را پرسیدند گفت اشتباهی کردم باید جبران کنم . سال گذشته در همین انجمن نشسته بودم که خانم مدیر از من خواست که کاندید شوم ولی من گفتم چون که پزشک هستم وقت ندارم وبا غرور تمام از این کار پرهیز کردم .وقتی دخترم فهمید به من نامه ای نوشت که ای پزشک شما که لیاقت پدرشدن را نداشتید چرا پدر شدید؟شما که برای مدرسه فرزندت یک ساعت وقت نداری چرا فرزند دار شدی؟

پس با رفتار های خود در عمل به دخترتان نشان دهید که : برای من ارزش داری ومن چون پدر یا مادر تو هستم حاضرم برایت هر کار منطقی باشد انجام دهم.

با دختر خود به گردش برویدو باهم بازی کنید

دختران می گویند لذت گردشی که با پدر خود می رویم وبازی هایی که در پارک ودیگر فضا ها انجام می دهیم بالاترین لذت را برای ما دارد وبرایمان بسیار زیبا وشور انگیز است وقتی که می بینیم پدرمان اینگونه با ما صمیمی وخودمانی است ، مخصوصا موقعی که اورا در بازی شکست می دهیم.

تمام پدران هرچه وهر که هستید در برابر دخترتان نه مدیر هستید ، نه سر مایه دار ونه تحصیل کرده .در برابر آنها یک پدر ویک دوست صمیمی هستید که باید غرورتان را زیر پاهایتان له کنید آنفدر خودتان را پایین بیارید تا هم سطح دخترتان شوید .

اگر شرح کربلا را خوانده باشید متوجه می شوید چه می گویم . وقتی دختر سه ساله امام حسین برای خداحافظی می آیند حضرت از اسب پیاده می شوند روی زمین زانو می زنند تا همگام وهم سطح با دخترشان شده وانگاه با او سخن می گویند.

  حساسیت بی مورد نداشته باشید

بعضی از مشکلات بزرگی که امروز گریبان گیر زندگی ها و فرزندانمان شده است قبلا خودمان حامل آن پیام بود ه ایم . شاید این مسائل هرگز در ذهن دختر ما نبوده است ولی گفتار و رفتارمان اورا حساس کردیم که در صد کشف این معما باشد.

تبعیض بین فرزندان خود قائل نشوید.

یکی از ناراحتی هایی که دختران دارند این است که پدران بین فرزندان دختر وپسر خود تبعیض قائل می شوند وهنوز تفکرات دوران جاهلیت را که پسر بهتر از دختر است را به رخ دختر می کشند که این باعث آزار ودل مردگی دختران می شود.

مسولیت ومشورت

برای اینکه دختر شماباور کند که از جایگاه خوبی برخوردار است .کاری کنید خودش را باور کند باعث ایجادرشد اعتماد بنفس  در شخصیت او شوید ، سعی کنید به او مسولیت بدهید و مورد مشورت قرار بگیرد . یعنی اجازه دهید بعضی از کارها ی منزل را او انجام دهد. برای تعویض وسایل منزل یا خرید خانه با او مشورت کنید تا بداند سهم مهمی در امور منزل وخانواده دارد.

لبخند را فرا موش نکنید

یک لبخند ساده خیلی  بهتر از یک لباس ویا عروسک گران قیمت است وبه یاد داشته باشید ما چون خوشحال هستیم لبخند نمی زنیم ، بلکه خوشحال هستیم چون لبخند می زنیم  «پرو موپاترا /دختردانا) کسانی که لبخند بر لب دارند انسان های مثبت ودوست داشتنی به نظر می رسند وانکار همه آن ها را دوست دارند .

تشویق را فراموش نکنید.

منظور از تشویق کردن این نیست که برای هر کاری اورا تشویق کنید تا عادت شود .چون آن وقت این کارحکم رشوه دادن را پیدا می کند.

به دوستان خوب فرزندتان مثل خودش احترام بگذارید.

دخترتان را تشویق کنید که دوستان خوبی داشته باشد زیرا رابطه دوستانه ی خوب کمیاب وبا ارزشمندترین دارایی است .اگر دختر شما دوستانی خوب مودب با ایمان وبا وقار داشته باشد حتما از آن ها الگو برداری خواهد کرد برعکس اگر دوستان بدی داشته باشد مکافات است.

به دختران خود مهارت نه گفتن را از کودکی آموزش دهید.

جواب منفی دادن اولین گام در مسیر رهایی از اطاعت های کور کورانه است که فرد خودش را در دام خطرناک اسیر می کند .

منظور از داشتن این توانایی این است که فرد بدون شک وتردید وعذاب وجدان وناراحتی بتواند تقاضای بی جا وبی مورد دیگران رارد کند. به آموزش دهید حتی در برابر بعضی از دوستان خود نیز جواب منفی بدهد وهرگز نترسد که مشکلی پیش بیاید.

متاسفانه بلاهایی که بر سر عزیزان  مظلوم وبی گناه ما آمده است فقط به خاطر بوده که قدرت نه گفتن را نداشته اند.

 

نتیجه گیری:

دختران موجودات ظریفی هستند که نیاز به توجه ودقت بیشتری از طرف اعضا ئ خانواده وخصوصا پدر رادارد بنابراین باید وقت وزمان بیشتری را جهت در کنار آنان بودند اختصاص داد و به نیاز های عاطفی آنان بیشتر از نیازهای فیزیولوژیک رسیدگی نمود.

برگرفته از کتاب از دختران موفق

اعمال شب و روز 25 ذی‌القعده


«دحو الارض» روزی که زمین از کعبه دامن گسترانید

خبرگزاری فارس: به فرموده امیرالمؤمنین(ع) نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنجم ذی القعده بود و برای آن اعمالی چون «روزه»، «نماز» و «شب‌زنده‌داری» توصیه شده است.

 خبرگزاری فارس: «دحو الارض» روزی که زمین از کعبه دامن گسترانید

 

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه فارس، «دحو الارض» مطابق با بیست و پنجم ماه ذی‌القعده، روزی است که خداوند با نظر به کره زمین، به جهان خاکی حیات بخشید، از این روز، بخش‌هایی از کره زمین ـ که سراسر از آب بود ـ شروع به خشک شدن کرد تا کم کم به شکل یک چهارم خشکی‌های امروزی درآمد.

مطابق روایات، اولین نقطه ای که از زیر آب سر برآورد، مکان کعبه شریف و بیت الله الحرام بود.

«دَحو» به معنای گسترش است و برخی نیز آن را به معنای تکان دادن چیزی از محلِ اصلی اش تفسیر کرده‌اند، منظور از «دحوالارض» (گسترده شدن زمین) این است که در آغاز، تمام سطح زمین را آب‌های حاصل از باران های سیلابیِ نخستین فراگرفته بود، این آب‌ها، به تدریج در گودال‌های زمین جای گرفتند و خشکی‌ها از زیر آب سر برآوردند و روز به روز گسترده‌تر شدند.

از سوی دیگر، زمین در آغاز به صورت پستی‌ها و بلندی‌ها یا شیب‌های تند و غیرقابل سکونت بود، بعدها باران‌های سیلابی مداوم باریدند، ارتفاعات زمین را شستند و دره‌ها گستردند، اندک اندک زمین‌هایِ مسطح و قابل استفاده برای زندگی انسان، کشت و زرع پدید آمد، مجموع این گسترده شدن، «دحو الارض» نام‌گذاری می‌شود.

از امیرالمومنین علیه‌السلام روایت شده است که فرمودند: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»

به نظر برخی از مفسران، آیه 30 سوره نازعات «وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِکَ دَحَاهَا»، به همین واقعه اشاره دارد، گذشته از واقعه دحوالارض، رویدادهای دیگری نیز در این روز رخ داده‌اند که اهمیت آن را دو چندان کرده است؛ از جمله:

- میلاد حضرت ابراهیم علی نبینا وآله وعلیه‌السلام

- میلاد حضرت عیسی مسیح علیه‌السلام

- خروج رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم از مدینه به همراه هزاران حاجی به سوی مکه، به قصد حجة الوداع. در این سفر وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها و نیز تمامی همسران پیامبر(ص) نیز ایشان را همراهی می‌کردند.

- در روایتی نیز آمده است که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه‌الشریف در همین روز قیام خواهد کرد.

 اعمال شب و روز دحو الارض

*روزه: یکی از آن چهار روز است که در تمام سال به فضیلت روزه ممتاز است، در روایتی روزه‏اش مثل روزه هفتاد سال است و در روایت دیگر کفاره هفتاد سال است، هر که این روز را روزه بدارد و شبش را به عبادت به سر آورد از برای او عبادت صد سال نوشته شود، از برای روزه‏دار این روز هر چه در میان آسمان و زمین است استغفار کند، این روزی است که رحمت خدا در آن منتشر شده، از برای عبادت و اجتماع به ذکر خدا در این روز اجر بسیاری است. 

* نماز: نمازی که در کتب شیعه قمیین روایت شده است، آن دو رکعت است، در وقت چاشت در هر رکعت بعد از «حمد»، پنج مرتبه «توحید» و «الشمس» بخواند و بعد از سلام نماز بخواند «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»، پس دعا کند و بخواند «یَا مُقِیلَ الْعَثَرَاتِ أَقِلْنِی عَثْرَتِی یَا مُجِیبَ الدَّعَوَاتِ أَجِبْ دَعْوَتِی یَا سَامِعَ الْأَصْوَاتِ اسْمَعْ صَوْتِی وَ ارْحَمْنِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی وَ مَا عِنْدِی یَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ» .

*دعا: خواندن این دعا است که شیخ در «مصباح» فرموده، خواندن آن مستحب است:

«اللَّهُمَّ دَاحِیَ الْکَعْبَةِ وَ فَالِقَ الْحَبَّةِ وَ صَارِفَ اللَّزْبَةِ وَ کَاشِفَ کُلِّ کُرْبَةٍ أَسْأَلُکَ فِی هَذَا الْیَوْمِ مِنْ أَیَّامِکَ الَّتِی أَعْظَمْتَ حَقَّهَا وَ أَقْدَمْتَ سَبْقَهَا وَ جَعَلْتَهَا عِنْدَ الْمُؤْمِنِینَ وَدِیعَةً وَ إِلَیْکَ ذَرِیعَةً وَ بِرَحْمَتِکَ الْوَسِیعَةِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ الْمُنْتَجَبِ فِی الْمِیثَاقِ الْقَرِیبِ یَوْمَ التَّلاقِ فَاتِقِ کُلِّ رَتْقٍ وَ دَاعٍ إِلَی کُلِّ حَقٍّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ الْأَطْهَارِ الْهُدَاةِ الْمَنَارِ دَعَائِمِ الْجَبَّارِ وَ وُلاةِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ وَ أَعْطِنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا مِنْ عَطَائِکَ الْمَخْزُونِ غَیْرَ مَقْطُوعٍ وَ لا مَمْنُوعٍ [مَمْنُونٍ‏] تَجْمَعُ لَنَا بِهِ التَّوْبَةَ وَ حُسْنَ الْأَوْبَةِ یَا خَیْرَ مَدْعُوٍّ وَ أَکْرَمَ مَرْجُوٍّ یَا کَفِیُّ یَا وَفِیُّ یَا مَنْ لُطْفُهُ خَفِیٌّ الْطُفْ لِی بِلُطْفِکَ وَ أَسْعِدْنِی بِعَفْوِکَ وَ أَیِّدْنِی بِنَصْرِکَ وَ لا تُنْسِنِی کَرِیمَ ذِکْرِکَ بِوُلاةِ أَمْرِکَ وَ حَفَظَةِ سِرِّکَ وَ احْفَظْنِی مِنْ شَوَائِبِ الدَّهْرِ إِلَی یَوْمِ الْحَشْرِ وَ النَّشْرِ وَ أَشْهِدْنِی أَوْلِیَاءَکَ عِنْدَ خُرُوجِ نَفْسِی وَ حُلُولِ رَمْسِی وَ انْقِطَاعِ عَمَلِی وَ انْقِضَاءِ أَجَلِی اللَّهُمَّ وَ اذْکُرْنِی عَلَی طُولِ الْبِلَی إِذَا حَلَلْتُ بَیْنَ أَطْبَاقِ الثَّرَی وَ نَسِیَنِیَ النَّاسُونَ مِنَ الْوَرَی وَ أَحْلِلْنِی دَارَ الْمُقَامَةِ وَ بَوِّئْنِی مَنْزِلَ الْکَرَامَةِ وَ اجْعَلْنِی مِنْ مُرَافِقِی أَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ اجْتِبَائِکَ وَ اصْطِفَائِکَ وَ بَارِکْ لِی فِی لِقَائِکَ وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْعَمَلِ قَبْلَ حُلُولِ الْأَجَلِ بَرِیئا مِنَ الزَّلَلِ وَ سُوءِ الْخَطَلِ اللَّهُمَّ وَ أَوْرِدْنِی حَوْضَ نَبِیِّکَ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اسْقِنِی مِنْهُ مَشْرَبا رَوِیّا سَائِغا هَنِیئا لا أَظْمَأُ بَعْدَهُ وَ لا أُحَلَّأُ وِرْدَهُ وَ لا عَنْهُ أُذَادُ وَ اجْعَلْهُ لِی خَیْرَ زَادٍ وَ أَوْفَی مِیعَادٍ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ اللَّهُمَّ وَ الْعَنْ جَبَابِرَةَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ بِحُقُوقِ [لِحُقُوقِ‏] أَوْلِیَائِکَ الْمُسْتَأْثِرِینَ اللَّهُمَّ وَ اقْصِمْ دَعَائِمَهُمْ وَ أَهْلِکْ أَشْیَاعَهُمْ وَ عَامِلَهُمْ وَ عَجِّلْ مَهَالِکَهُمْ وَ اسْلُبْهُمْ مَمَالِکَهُمْ وَ ضَیِّقْ عَلَیْهِمْ مَسَالِکَهُمْ وَ الْعَنْ مُسَاهِمَهُمْ وَ مُشَارِکَهُمْ اللَّهُمَّ وَ عَجِّلْ فَرَجَ أَوْلِیَائِکَ وَ ارْدُدْ عَلَیْهِمْ مَظَالِمَهُمْ وَ أَظْهِرْ بِالْحَقِّ قَائِمَهُمْ وَ اجْعَلْهُ لِدِینِکَ مُنْتَصِرا وَ بِأَمْرِکَ فِی أَعْدَائِکَ مُؤْتَمِرا اللَّهُمَّ احْفُفْهُ بِمَلائِکَةِ النَّصْرِ وَ بِمَا أَلْقَیْتَ إِلَیْهِ مِنَ الْأَمْرِ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ مُنْتَقِما لَکَ حَتَّی تَرْضَی وَ یَعُودَ دِینُکَ بِهِ وَ عَلَی یَدَیْهِ جَدِیدا غَضّا وَ یَمْحَضَ الْحَقَّ مَحْضا وَ یَرْفِضَ الْبَاطِلَ رَفْضا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ وَ عَلَی جَمِیعِ آبَائِهِ وَ اجْعَلْنَا مِنْ صَحْبِهِ وَ أُسْرَتِهِ وَ ابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّی نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ اللَّهُمَّ أَدْرِکْ بِنَا قِیَامَهُ وَ أَشْهِدْنَا أَیَّامَهُ وَ صَلِّ عَلَیْهِ [عَلَی مُحَمَّدٍ] وَ ارْدُدْ إِلَیْنَا سَلامَهُ وَ السَّلامُ عَلَیْهِ [عَلَیْهِمْ‏] وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ». 

انتهای پیام/ک

راز شیعه شدن خانم سونیا ویلییامز فضانورد هندی الاصل آمریکایی تبار

خانم سونیا ویلیامز یک فضانورد هندی الاصل آمریکایی تبار است.

او پس از بازگشت از آخرین سفرخود در سال 2014 از ایستگاه فضایی ناسا. به دین اسلام و مذهب برحق تشیع مشرف شد.

دلیل این تصمیم را از این خانم سوال کردند.

گفت:

در مدت حضورم در ایستگاه ناسا ،زمین را در تاریکی مطلق می دیدم.

ولی هشت نقطه از زمین همیشه نورانی بود.

و دیگر اینکه مدام و بلا انقطاع در آسمان بدون وجود کوچکترین فرکانسی،صدای اذان می آمد.

وقتی به زمین برگشتم.

موقعیت جغرافیایی هشت نقطه نورانی را با دقیق ترین دستگاه های مکان یاب بررسی کردیم.

وآن هشت نقطه نورانی عبارت بود از'

مکه. مدینه . قبرستان بقیع . کربلا.سامرا.کاظمین.نجف.مشهد.

من هیچ راهی جز فرود آوردن سر تعظیم و تسلیم در مقابل اسلام و شیعه نداشتم.

محکومیت انگلیس درمقابل دکترمصدق


می گویند زمانی که قرار بود دادگاه لاهه برای رسیدگی به دعاوی انگلیس درماجرای ملی شدن صنعت نفت تشکیل شود ، دکتر مصدق با هیات همراه زودتر ازموقع به محل رفت . در حالی که پیشاپیش جای نشستن همه ی شرکت کنندگان تعیین شده بود ، دکتر مصدق رفت و به نمایندگی هیات ایران روی صندلی نماینده انگلستان نشست .

قبل از شروع جلسه ، یکی دو بار به دکتر مصدق گفتند که اینجا برای نماینده هیات انگلیسی در نظر گرفته شده و جای شما آن جاست ، اما پیرمرد توجهی نکرد و روی همان صندلی نشست ..

جلسه داشت شروع می شد و نماینده هیات انگلیس روبروی دکتر مصدق منتظرایستاده بود تا بلکه بلند شود و روی صندلی خویش بنشیند ، اما پیرمرداصلاً نگاهش هم نمی کرد .

جلسه شروع شد و قاضی رسیدگی کننده به مصدق رو کرد و گفت که شما جای نماینده انگلستان نشسته اید ، جای شما آن جاست .

کم کم ماجرا داشت پیچیده می شد و بیخ پیدا میکرد که مصدق بالاخره به صدادر آمد و گفت :

شما فکر می کنید نمی دانیم صندلی ما کجاست و صندلی نماینده هیات انگلیس کدام است ؟

نه جناب رییس ، خوب می دانیم جایمان کدام است ..

اما علت اینکه چند دقیقه ای روی صندلی دوستان نشستم به خاطر این بود تا دوستان بدانند برجای دیگران نشستن یعنی چه ؟

او اضافه کرد که سال های سال است دولت انگلستان در سرزمین ما خیمه زده وکم کم یادشان رفته که جایشان این جا نیست و ایران سرزمین آبا و اجدادی ماست نه سرزمین آنان ...سکوتی عمیق فضای دادگاه را احاطه کرده بود و دکتر مصدق بعد از پایان سخنانش کمی سکوت کرد و آرام بلند شد و به روی صندلی خویش قرار گرفت.

با همین ابتکار و حرکت ، عجیب بود که تا انتهای نشست ، فضای جلسه تحت تاثیر مستقیم این رفتار پیرمرد قرار گرفته بود و در نهایت نیز انگلستان محکوم شد

درسی از سهراب

  خیــــــــــــلی قشنگه حیفه نخونینش!!!

سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند

دست کم میگیرند درس  ومشق خود را

باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا

تا بترسند از من و حسابی ببرند

خط کشی آوردم،درهوا چرخاندم...

 چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید

مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !

اولی کامل بود،دومی بدخط بودبر سرش داد زدم...

سومی می لرزید...خوب، گیر آوردم !!!

صید در دام افتادو به چنگ آمد زود...

دفتر مشق حسن گم شده بوداین طرف،

آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه؟؟؟

بله آقا، اینجا همچنان می لرزید...

” پاک تنبل شده ای بچه بد ”

" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"

” ما نوشتیم آقا ”

بازکن دستت را...

خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم

او تقلا می کردچون نگاهش کردم ناله سختی کرد...

گوشه ی صورت او قرمز شدهق هقی کردو سپس ساکت شد...

همچنان می گریید...مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله

ناگهان حمدالله، درکنارم خم شدزیر یک میز،کنار دیوار،

دفتری پیدا کرد ……گفت : آقا ایناهاش،

دفتر مشق حسن چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود

غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود

سرخی گونه او، به کبودی گروید ..صبح فردا دیدم

که حسن با پدرش، و یکی مرد دگرسوی من می آیند...

خجل و دل نگران، منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند

شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید

سخت در اندیشه ی آنان بودم

پدرش بعدِ سلام،

گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ”

گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟

گفت : این خنگ خداوقتی از مدرسه برمی گشته

به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده

قصه ای ساخته است

زیر ابرو وکنارچشمش،

متورم شده است

درد سختی دارد،

می بریمش دکتر

با اجازه آقا …….

چشمم افتاد به چشم کودک...

غرق اندوه و تاثرگشتم

منِ شرمنده معلم بودم

لیک آن کودک خرد وکوچک

این چنین درس بزرگی می داد

بی کتاب ودفتر .

من چه کوچک بودم

او چه اندازه بزرگ

به پدر نیز نگفت

آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم

عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم

من از آن روز معلم شده ام .

او به من یاد بداد  درس زیبایی را...

که به هنگامه ی خشم

نه به دل تصمیمی

نه به لب دستوری

نه کنم تنبیهی

یا چرا اصلا من

عصبانی باشم

با محبت شاید،گرهی بگشایم

با خشونت هرگز...

          با خشونت هرگز...

          با خشونت هرگز...

سهراب سپهری