مدیریت

ارایه مطالب مدیریت

مدیریت

ارایه مطالب مدیریت

داستان واقعی از یه دختر پاک که پاک بودنشو ازش گرفتن


 سلام امیدوارم هیچکس به این مصیبت من گرفتار نشه . من یه دختر 20 سالم  ببخشید نمیتونم اسممو بگم الان که دارم مینویسم داره دستام میلرزه ! من دانشجوی دانشکده دولتی زاهدانم داستانمو خلاصه میکنم چون حتی از نوشتن در بارش حالم بهم میخوره . من تو اون دانشگاه با یه پسر اشنا شدم هم دانشگاهی و بقولی هم کلاسیم بود بعد یه مدت کاملا باهم راحت شده بودیم به جورایی دوسش داشتم اونم این حسو نسبت به من داشت . یه روز که تازه از کلاسا خلاص شده بودم محسن زنگ زد گف میای بریم بیرون امروز کلاس ندارمو حوصلم سر رفته منم که بش اعتماد داشتمو  و حوصله منم سر رفته بود گفتم چشم عشقم یه نیم ساعت دیگه بیا دنبالم تا اماده شم. منم اماده شدم محسن اومد دنبالم . رفتم پایین دم در خوابگا منتظرم بود. رفتم سوار ماشین شدم گف کجا دوس داری بریم عزیزدل محسن من گفتم هر جا شما بگی. گف نه تو بگو گفتم باشه بریم فالوده بزنیم رفتیمو فالوده خوردیم اومدم سوار ماشین شدیم محسن یه جور دیگه بود گف امروز میخوام بریم خونه ما خونمون کسی نیس گفتم نه چون واقعا ترسیده بودم از یه طرفی ام بش اعتماد داشتم با کلی خواهش قبول کردم . تو راه هی اس بازی میکرد دلم شور میزد ولی نمیخواسم دلشو بشکنم که کاش پام میشکس نمیرفتم . در خونه که رسیدیم ماشین جلو در خونه پارک کرد با ترس قدم قدم رفتم داخل . نشسم محسن واسم آب اورد گف من دیگه خسه شدم یه ساله که باهمیم حتی یه بوسم ندادی بم. بش گفتم گمشو بچه پررو فک کردم شوخی میکنه . دیدم رف در قفل کرد اومد جلوم نشس گفتم محسن چیکار داری میکنی کثافت با یه لحنی گف میخوام بکنم . اشکام داشت میریخت هی التماسش میکردم بزاره برم هی  گریه هی میلرزیدم ولی اون... گف بی سرو صدا کارمون میکنم میریم تهدید کرد اگ نزاره ازت فیلم میگیرم پخش میکنم تو خوابگاه آبروم در خطر بود اما از خدام میترسیدم اما اون بزور لباسام در اورد بم تجاوز کرد . هی بش فحش میدادم گفتم حالا بزار برم دیگه داشتم از حال میرفتم که گف هنوز مونده که همون ان یکی از اتاق اومد بیرون دیگه چشام  تاریک شد از حال رفتم وقتی بهوش اومدم بکارتم از دس داده بودم تو بیمارستان بودم. قید درس دانشگاه زدم اومدم خونه . گوشیمم خاموش کردم و شده بودم گوشه گیر اتاقم که یه روز گوشی خونه زنگ خورد گوشیو برداشتم گفتم الو که دیدم محسن عوضی بود منگ منگ میکردم که گف بی سرصدا برگرد . اگه برنگردی ازت فیلم دارم فیلمت رو به بابات میرسونم تو خوابگاه هم پخشش میکنم. از ترس آبرو خونوادم دوباره برگشتم زاهدان اون عوضی هر روز ازم سوء استفاده میکرد با  رفیقاش شده بودم یه هرزه یه جنده . چن بار رگمو زدم اما بی فایده بود .یه روز قید همه چیو  زدم و به خونوادم همه چیو گفتم خیلی سخت بود اما سخت تر از هرزگیو جندگی نبود . من ازشون حامله شده بودم و بچه رو انداختم و از محسن شکایت کردیم الانم بش حبس ابد دادن فکر نکنین این  داستانو ساده نوشتم نه از خدا میخوام هیشکی حال منو نداشته باشه. ازتون خواهش میکنم به این پسرای عوضی اعتماد نکنین بخدا همشون دنبال هوسن هوس هوس هوس. از همتون میخوام این داستانو واسه همه بگید تا حداقل کسی دیگه مثل من نشه ازتون خواهش میکنم .واسم دعا کنید . خواهش میکنم این داستانو واسه همه بفرستین خواهش میکنم

نظرات 1 + ارسال نظر
golestan شنبه 29 شهریور 1393 ساعت 20:51 http://golestan-p.rzb.ir

تا حالا تبلیغات مفت دیدی
بیا تو سایتم نکات زیر انجام بده
عضو شو
از من درخواست کن
من طرح تبلیغاتتو کار می کنم
می فرستم به ایمیل تو
تو نگاه می کنی می پسندی
من به وبلاگم می زارم
بازدید وبلاگت افزایش می یابه
فقط ایمیلت یادت نره
راستی آدرس سایتتو دقیق برا من بفرست
و لوگو شو به ایمیلم بفرست
اگه به وبلاگت اهمیت می دی فکر می کنی تا حالا همه وبلاگتو دیدن نه بابا هردفه که میای میری می شه روزی 3 نفرتبلیغات من پولی نیست و لی تصویری هست اگه می خوای متنی باشه برا من فرقی نمیکنه
ولی هر چه زود تر تبلیغاتتو سفارش بده چون فقط 1 ماه مونده تا تا تبیلغات مفت ما تموم بشه تا یک ماه دیگه تموم تبلیغات حذفمی شه ها یک ماه فرصت داری
فرصتو از دست نده بیا تو سایتم

سلام بسیار جالب بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.